ا

ثـاقـب زهـرا

برکه ای در همین نزدیکی ست
با نیلوفری در آن
در انتظار دیدار ساحل
آه
چه انتظاری عبث
هرگز نشود این دیدار
تا زمانی که اشک برگهایش در برکه جاریست
نرسد به ساحل

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها
حدیث موضوعی

تعبیر خواب آنلاین


  • انجمن

  • استخاره آنلاین با قرآن کریم
    
    فال حافظ

    ابزار فال حافظ


    قالب

    ۱۲۱ مطلب با موضوع «اهل بیت علیهم السلام» ثبت شده است

    از نظر سلامت روان، و بهداشت روانى، و روانشناسى بالینى، اگر درد دل‏ها، عقده ها، مظلومیّت‏ها در انسان انباشته گردد، و در جائى گفته نشود، یا یاران رازدارى نباشند که عقده زدائى شود، تراکم عقده ها خطر آفرین است، باید عمل بیرون زدائى، و سبک شدن از عقده ها صورت گیرد،که با درد دل کردن براى دوستان همراز، یا خانواده، تا حدودى اصلِ عقده زدائى تحقّق مى ‏یابد. وگرنه انواع اختلالات روانى، اضطرابات روحى، سکته ‏هاى قلبى، در انتظار انسان است.در آن روزگاران تنهائى، حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و دنیا دنیا مظلومیّت‏ ها، محرومیّت‏ ها،نادیده گرفتن حق،زورگوئى ‏ها،تهمت‏ ها،حسادت‏ ها و کینه توزى‏ هاى شرم آور،چه مى‏توانست بکند؟ چه کسى را داشت که راز دل بگشاید؟ درد دل کند؟ عقده زدائى نماید و خود را سبک کند؟از این رو در اوقات خاصّى به بیابان مى‏ رفت، و در ظلمت شب سر درچاهى فرو برده، اسرار نهان را مى‏ گفت، و دَرِ رازها را مى‏ گشود و درد دل‏ها مى‏ کرد.


    • ۰ نظر
    • ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۵۴
    • ثاقب زهرا

    زندگی امیر المومنین پس از هجرت 4   

    ایام خلافت و حکومتِ آن حضرت چهار سال و نُه ماه بود، از بیست و پنجم ذی حجّه سال 35 تا بیست و یکم رمضان سال 40 هجرت.
    پنجاه و نُه سال داشت که در سال 36 هجری، روز پنجشنبه دهم جمادی الاولی جنگ جمل اتفاق افتاد.
    شصت سال از عمر شریفش سپری شده بود که جنگ صفّین درسال 37 هجری رخ داد.
    شصت و یک سال داشت که جنگ خوارج در کرانه رود نهروان در سال 38 هجری پیش آمد و حضرت علی
    پس از ماه ها مذاکره و صلح جویی در نهایت مجبور شد که دست به شمشیر برد و دمار از روزگارانِ خشکه مقدّسانِ نادان در بیآورد.
    شصت و سه سالِ پرمخاطره و بسیار پربار از عمرِ عدالتِ مجسّم می گذشت که در سال چهلم هجری، سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، در محراب عبادت با شمشیر عبدالرحمان بن ملجم مرادی مجروح و پس از دو روز (21 رمضان) به شهادت رسید.


    برگرفته از کتاب حیدرانه ها - داستان های شیرین ومستند از شجاعت های حضرت علی - محمد صحتی سردرودی - http://www.hawzah.net

    • ۰ نظر
    • ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۴۸
    • ثاقب زهرا

    واضح ترین دلیل و روشن ترین گواه برای حق جویان و هدایت طلبان، تبعیت از سیره حضرت زهرا سلام الله در مواجهه با اختلاف امت پس از رحلت رسول الله می باشد.


    هر انسان حقیقت جو و دین طلبی، بایستی حداقل این دو فرموده رسول خدا را ــ که مورد پذیرش هر دو فرقه شیعه و سنی است ــ یاد بگیرد و در معنای آن ها خوب تفکر، تأمل و اندیشه نماید؛ تا بتواند با استناد به محتوای این دو روایت شریف، مذهب حق و باطل را از یکدیگر جدا ساخته و با بهره گیری از معارف عمیقی که در این دو حدیث گهربار نهفته است، انتخاب خویش را در پیروی از مذهب حق و طرد مذهب باطل استوار سازدو به هنگام لزوم نیز با استناد به آن ها، از اصالت و حقانیت مطلق مذهب برگزیده اش، عالمانه دفاع نماید.


    • ۰ نظر
    • ۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۴۷
    • ثاقب زهرا

    زندگی امیر المومنین پس از هجرت 2   



    • ۰ نظر
    • ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۲۴
    • ثاقب زهرا

    خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ‌ی بزرگ است.

    دیدم فاطمه نیست.

    خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.

    دیدم که فاطمه نیست.

    خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.

    دیدم که فاطمه نیست.

    خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.

    دیدم که فاطمه نیست.

    خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.

    باز دیدم که فاطمه نیست.

    نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.

    فاطمه، فاطمه است.


    ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله تبریک و تهنیت باد


    • ۰ نظر
    • ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۱۴
    • ثاقب زهرا

    زندگی امیر المومنین پس از هجرت 1   

    ازدواج با فاطمه زهرا  : پنج ماه پس از هجرت به مدینه در حالی که جوان مردی بیست و چهار ساله بود، با حضرت صدّیقه کبری دختر رسول اللّه  ازدواج کرد.

    بیست و پنج سال از عمرش سپری شده بود که در جنگ بدر (بدر کبری) مانند ماهی تمام و کامل درخشید تا شب کفر و ستم را با نور ایمان و شجاعتش از هم درید.

    بیست و شش سال داشت که در جنگ اُحُد پیروزی را نصیب مسلمانان ساخت و مدال «لافتی الاّ علی؛ لاسیف الاّ ذوالفقار» را به گردن آویخت.

    بیست و هفت سالش بود که مادرش فاطمه بنت اسد در مدینه وفات یافت.

    بیست و هشت سال زمین دور سرش چرخیده بود که در جنگ خندق، زمین و زمان را به مشرکان و کافران تنگ ساخت و آنها را که از حزب های مختلف گرد هم آمده و جنگ احزاب را راه انداخته بودند، قلع و قمع کرد تا «قاتل الابطال / کشنده پهلوانان» و «قامع الاحزاب / در هم کوبنده حزب ها» شهرت یافت.

    ادامه دارد.

     

    برگرفته از کتاب حیدرانه ها - داستان های شیرین ومستند از شجاعت های حضرت علی - محمد صحتی سردرودی - http://www.hawzah.net

     

    • ۰ نظر
    • ۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۳۳
    • ثاقب زهرا

    وقتی پیامبر گرفتار محاصره ی اقتصادی و قطع روابط خانوادگی با قریش شد و در شعب ابی طالب محصور بود, علی با هزاران زحمت و با طی راه های صعب و دشوار , به تهیه مواد غذایی برای پیامبر و دیگر همراهان می پرداخت.
    زمانی که پیامبر
    به سوی طائف و دیگر نقاط حومه ی مکه می رفت وظیفه ی خویش را در ابلاغ پیام الهی به انجام رساند, این علی بود که همراه او می رفت تا پیامبر تنها نماند و او را در مشکلات و گرفتاری های احتمالی یاری رساند.
    مشرکین که تحت فشار تبلیغ اسلام قرار گرفته و ادامه ی کار رسول خدا
    را موجب اضمحلال قدرت خویش دیدند, دست به توطئه قتل پیغمبر زدند. یار فداکار رسول الله با پیامبر طرحی را برای مقابله با این توطئه ریختند, طرحی که نیاز به فداکاری داشت.
    علی
    آنقدر عاشق پیامبر بود که از جان و دل پذیرفت تا خود را در معرض خطر قرار دهد و پیامبر را از خطر برهاند.
    هنگامی که پیامبر
    به مدینه هجرت فرمود, از آنجا که علی نزدیکترین فرد به رسول الله بود, علاوه بر وظیفه ای که در جهت بازگرداندن امانات مردم (که نزد پیامبر بود) داشت, به همراه خانواده پیامبر که در میان تهدید مشرکین گرفتار بودند, پس از چند روز به طرف مدینة النبی به راه افتاد و پیامبر در نزدیکی یثرب آنقدر تامل کرد تا برادرش علی از راه برسد و به همراه او به مدینه وارد گردد.
    این روابط با ازدواج علی
    با دختر گرامی رسول خدا , فاطمه زهرا استحکام بیشتری یافت. ثمره ی این ازدواج فرزندانی بودند که پیامبر با تمام وجودش آنها را دوست داشت و اولاد خویش می خواند این تنها به خاطر فاطمه نبود که به خاطر علی نیز بود
    برگرفته از «سیری در حیات طیبه - زندگینامه امام علی
    » www. Tebyan.net

    • ۰ نظر
    • ۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۲۸
    • ثاقب زهرا

    پس از بنای مسجدالنبی، یاران پیامبر در اطراف مسجد برای خود خانه‌هایی ساخته بودند که یکی از درهای آنها رو به مسجد باز می‌شد. پیامبر گرامی به فرمان خدا دستور داد که تمام درهایی که به مسجد باز می‌شد، ببندد، جز در خانه علی بن ابی طالب را. این مطلب بر بسیاری از یاران رسول خدا گران آمد، از این رو پیامبر اکرم بر منبر رفت و چنین فرمود:
    خداوند بزرگ به من دستور داده است که تمام درهایی را که به مسجد باز می‌شود ببندم، جز در خانه علی را؛ و من هرگز از پیش خود به بسته شدن دری و یا باز ماندن آن دستور نمی‌دهم؛ من در این مسایل پیرو فرمان خدا هستم.
    آن روز تمام یاران رسول خدا این موضوع را فضیلت بزرگی برای علی
    تلقی کردند تا آنجا که خلیفه دوم بعدها می‌گفت: ای کاش سه فضیلتی که نصیب علی شده بود نصیب من شده بود و آن سه فضیلت عبارتند از:
    1ـ پیامبر دختر خود را به عقد علی
    در آورد.
    2ـ تمام درهایی را که به مسجد باز می‌شد بست. جز در خانه علی را.
    3ـ در جنگ خیبر پیامبر پرچم را به دست علی داد.
    تفاوتی که میان علی
    و دیگران وجود داشت این بود که ارتباط او با مسجد هیچ وقت قطع نشده بود، او خانه زاد خدا بود و در کعبه دیده به جهان گشوده بود، بنابراین مسجد از روز نخست خانه او بود و این موقعیت دیگر هرگز برای هیچ کس دست نداد.


    برگرفته از کتاب « جوانی امام علی - محمد جویباری -

    • ۰ نظر
    • ۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۱۲
    • ثاقب زهرا

    امیرالمومنین علیه السلام وارد مسجد گردید، ناگهان جوانى گریه کنان در حالى که گروهى او را تسلى مى دادند، جلوى آن حضرت آمد.
    امام علیه السلام به جوان فرمود: چرا گریه مى کنى ؟
    جوان : یا امیرالمومنین ! سبب گریه ام حکمى است که شریح قاضى درباره ام نموده ، که نمى دانم بر چه مبنایى استوار است ؛ و داستان خود را چنین شرح داد: پدرم با این جماعت به سفر رفته و اموال زیادى به همراه داشته و اینها از سفر بازگشته و پدرم با ایشان نیامده است ، حال او را از آنان مى پرسم ، مى گویند: مرده است . از اموال و دارایى او مى پرسم ، مى گویند: مالى از خود برجاى نگذاشته است . ایشان را به نزد شریح برده ام و او با سوگندى آنان را آزاد کرده ، با این که مى دانم پدرم اموال و کالاى زیادى به همراه داشته است .


    • ۰ نظر
    • ۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۲۸
    • ثاقب زهرا

    در زمان خلافت عمر دو زن بر سر کودکى نزاع مى کردند و هر کدام او را فرزند خود مى خواند، نزاع به نزد عمر بردند، عمر نتوانست مشکل شان را حل کند از این رو دست به دامان امیرالمومنین علیه السلام گردید.
    امیرالمومنین علیه السلام ابتداء آن دو زن را فراخوانده آنان را موعظه و نصیحت فرمود ولیکن سودى نبخشید و ایشان همچنان به مشاجره خود ادامه مى دادند.
    امیرالمومنین علیه السلام چون این دستور داد اره اى بیاورند، در این موقع آن دو زن گفتند: یا امیرالمومنین ! مى خواهى با این اره چکار کنى ؟
    امام علیه السلام فرمود: مى خواهم فرزند را دو نصف کنم براى هر کدامتان یک نصف ! از شنیدن این سخن یکى از آن دو ساکت ماند، ولى دیگر فریاد برآورد: خدا را خدا را! یا اباالحسن ! اگر حکم کودک این است که باید دو نیم شود من از حق خودم صرفنظر کردم و راضى نمى شوم عزیزم کشته شود.
    آنگاه امیرالمومنین علیه السلام فرمود: الله اکبر! این کودک پسر توست و اگر پسر آن دیگرى مى بود او نیز به حالش ‍ رحم مى کرد و بدین عمل راضى نمى شد، در این موقع آن زن هم اقرار به حق نموده به کذب خود اعتراف کرد، و به واسطه قضاوت آن حضرت علیه السلام حزن و اندوه از عمر برطرف گردیده براى آن حضرت دعاى خیر نمود.


    • ۰ نظر
    • ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۴۳
    • ثاقب زهرا