دو مادر و یک فرزند!
در
زمان خلافت عمر دو زن بر سر کودکى نزاع مى کردند و هر کدام او را فرزند خود مى
خواند، نزاع به نزد عمر بردند، عمر نتوانست مشکل شان را حل کند از این رو دست به
دامان امیرالمومنین علیه السلام گردید.
امیرالمومنین علیه السلام ابتداء آن دو
زن را فراخوانده آنان را موعظه و نصیحت فرمود ولیکن سودى نبخشید و ایشان همچنان به
مشاجره خود ادامه مى دادند.
امیرالمومنین علیه السلام چون این دستور داد اره اى
بیاورند، در این موقع آن دو زن گفتند: یا امیرالمومنین ! مى خواهى با این اره چکار
کنى ؟
امام علیه السلام فرمود: مى خواهم فرزند را دو نصف کنم براى هر کدامتان یک
نصف ! از شنیدن این سخن یکى از آن دو ساکت ماند، ولى دیگر فریاد برآورد: خدا را خدا را! یا اباالحسن ! اگر حکم کودک این است که باید دو نیم
شود من از حق خودم صرفنظر کردم و راضى نمى شوم عزیزم کشته شود.
آنگاه
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: الله اکبر! این کودک
پسر توست و اگر پسر آن دیگرى مى بود او نیز به حالش رحم مى کرد و بدین عمل راضى
نمى شد، در این موقع آن زن هم اقرار به حق نموده به کذب خود اعتراف کرد، و به واسطه
قضاوت آن حضرت علیه السلام حزن و اندوه از عمر برطرف گردیده براى آن حضرت دعاى خیر
نمود.