- ۰ نظر
- ۲۲ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۴۹
صبح گاه سوم شعبان سال چهارم هجرت، دومین فرزند برومند علی و فاطمه علیهماالسلام در خانه ی وحی و ولایت، دیده به جهان گشود و خانه ی زهرای اطهر علیهاالسلام به نور جمال این نوگل باغ نبوت و ولایت و چراغ فرزندان آسمان رسالت و امامت، معطر و روشن شد.
شیخ طوسی رحمة الله و دیگران به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام نقل کردهاند که چون حضرت امام حسین علیه السلام متولد شد، حضرت رسول صلی الله و علیه و آله اسما بنت عمیس را فرمودند که: بیاور فرزند مرا ای اسما.
اسما گفت: آن حضرت را در جامه ی سپید پیچیده و به خدمت حضرت رسالت صلی الله و علیه و آله بردم. حضرت او را گرفتند و در دامن گذاشتند و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفتند، پس جبرئیل نازل شد و گفت: حق تعالی تو را سلام میرساند و میفرماید که چون علی علیه السلام نسبت به تو به منزله ی هارون است نسبت به موسی علیه السلام، پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام کن که شبیر است و چون زبان تو عربی است او را حسین نام کن. پس حضرت رسول صلی الله و علیه و آله او را بوسیدند و گریستند و فرمودند که: تو را مصیبتی عظیم در پیش است. خداوندا لعنت کن کشنده ی او را، پس فرمودند که: ای اسما، این خبر را به فاطمه مگو.
در مورد بعثت نبی اکرم حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله، سخنهای بسیاری گفته شده و شاعران، ادیبان، حکیمان و نویسندگان، هر یک به فراخور حال خود، این واقعه شگرف را به نظم و نثر کشیده اند.
اما هیچ کس مانند خاندان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله، که در درک اسرار بعثت، یگانه همه اعصار و در شیوایی و رسایی سخن، سرآمد روزگار بوده اند، نتوانسته است حق مطلب را ادا کند و چنان که شایسته این رویداد عظیم است در مورد آن سخن گوید
از این رو گزیده ای از بیانات گل سرسبد خاندان رسالت، امیر بیان مولا علی بن ابی طالب علیه السلام را تقدیم می نماییم.
" فتأس بنبیک الأطیب الأطهر( صلی) فان فیه أسوة ... فعند الصباح بحمد القوم السری."؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که راه و رسم او الگویی است برای الگوطلبان، و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد، و محبوب ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند، و گام بر جایگاه قدم او نهد.
حضرت فاطمه سلام الله علیها در انتخاب همسر توجهی به مال
و ثروت نداشت و آنچه در نظر او مهم بود، شخصیت انسانی و سرمایه اخلاقی شوهر بود .
از آن طرف هریک از رجال قریش و بزرگان و ثروتمندان آرزوی وصلت با خاندان رسالت و
داشتن همسری مانند فاطمه سلام الله علیها را در سر می پروراندند و گاه
و بی گاه از او خواستگاری می کردند، ولی پیامبر با هیچکدام موافقت نمی کرد و
می فرمود: تعیین همسر دخترم با خداست و من منتظر دستور خدا هستم . کسانی هم که پس
از پیامبر بر مسند خلافت تکیه زدند،
یکی پس از دیگری او را خواستگاری نموده و همان جواب را می شنیدند (1) .
در میان یاران پیامبر فقط یک نفر بود که همه حدس
می زدند پیامبر مایل است دختر خود را به ازدواج او در آورد و آن حضرت علی علیه السلام بود .
سخن گفتن درباره علی (ع) بینهایت دشوار است، زیرا به عقیده من، علی (ع) یک قهرمان یا یک شخصیت تاریخی تنها نیست.
هر کس درباره علی (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسی کند، خود را نه تنها در برابر یک فرد، یک فرد برجسته انسانی در تاریخ میبیند، بلکه خود را در برابر معجزهای و حتا در برابر یک مساله علمی، یک معمای علمی «این خلقت» احساس میکند. بنابراین درباره علی (ع) سخن گفتن برخلاف آنچه که در وهله اول به ذهن میآید، درباره یک شخصیت بزرگ سخن گفتن نیست، بلکه درباره معجزهای است که به نام انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است.
علی (ع) یکی از شخصیتهای
بزرگی است که به نظر من بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا کرد که رسالت خاصی دارد) که از
همه وقت، امروز ناشناخته میبود، بدشناختهتر است که کیست، محققین او را برای اولین
بار میشناختند.
عبدالرحمان بن سمره میگوید:
روزی به رسول خدا گفتم:« مرا به راه نجات و
رستگاری راهنمایی کن.»
پیامبر فرمود:« ای پسر سمره، هر گاه مردم دچار اختلاف عقیده شدند، تو از علی بن
ابی طالب پیروی کن، زیرا او امام امت من است و جانشین من در میان آنها.
او کسی است که حق و باطل را از هم جدا میسازد. هر چه از او بپرسند، پاسخگوست و هر
کس از او هدایت و رشد بخواهد، راهنماییاش میکند. هر کس حق را نزد علی بجوید، آن
را مییابد و هر کس هدایت را در پیشگاه او جست و جو کند، هدایت میشود. هر کس به
او پناه برد در امان است، و هر کس به او متمسک شود نجات مییابد. ای پسر سمره، هر
کس در برابر او تسلیم باشد و ولایت او را پذیرا باشد از هر خطری مصون است و هر کس
ولایت او را نپذیرد و با او دشمنی کند هلاک میگردد.
همانا علی از من است؛ روح او از روح من، و سرشتش از سرشت من است. او برادر من است
و من برادر اویم. او همسر دخترم فاطمه است که از ازل تا ابد، سرور زنان عالم است.
دو امام امت من و دو سرور جوانان اهل بهشت، حسن و حسین، فرزندان اویند و نیز نُه
نفر از فرزندان حسین که نهمین آنها قائم امت من است که زمین را از قسط و عدل پر میکند،
همان گونه که پیش از او ظلم و ستم پر گشته است.»
بحارالانوار،
ج 36، ص 226، حدیث 2 ------ امالی صدوق
قال علی«فنطرت فاذا لیس لی معین
الا اهل بیتی فضننت بهم عن الموت و اغضیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی
اخذ الکظم و علی امر من طعم العلقم » (1) ;
«پس از رحلت پیامبر (و محرومیت از خلافت) در کار خویش اندیشیدم و ناگهان دیدم که
یاوری برای من جز اهل بیتم نیست; پس به مرگشان (در راه گرفتن حق خویش) راضی نشدم و
چشمی را که خار در آن خلیده بود، بستم و با گلویی که استخوان در آن مانده بود،
نوشیدم و بر گرفتگی راه نفس و حوادث تلختر از زهر صبر کردم ».
قال«فرایت ان الصبر علی
هاتا احجی، فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا اری تزاثی نهبا» (2) ;
«عاقبت دیدم که بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، پس شکیبایی ورزیدم، مانند
کسی که خاشاک در چشم و استخوان در گلو داشت، و آشکارا می دیدم که میراثم به غارت
می رود.»
قال«لقد علمتم انی احق
الناس به من غیری، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا
علی خاصة » (3) ;
«خوب می دانید که من از همه به خلافت شایسته ترم، و به خدا سوگند! تا زمانی که
اوضاع مسلمین به سامان باشدو به غیر از من به دیگری ستم نشود; همچنان خاموش خواهم
بود.»
1- نهج البلاغه، خطبه 26.
2- همان، خطبه 3.
3- همان، خطبه 74.
امام علیدر آینه نهج البلاغه - الیاس
محمد بیگی ، صفحه 62- فرهنگ کوثر > آذر 1377، شماره 21
در سال نهم هجرت رسول خدا به «تبوک» لشکر کشید، چون این
جریان طول می کشید، وانگهی آن حضرت تا مرزهای شام از مرکز حکومت دور می شدند. لذا
لازم بود مردی توانا در مدینه جانشین آن حضرت شود تا مرکز حکومت کاملا در امان
باشد، بدین جهت آن حضرت صلاح دید که علی بن ابیطالب
را در مدینه بگذارد.
پس از حرکت رسول الله ، منافقین در شهر شایع
کردند که رسول خدا نسبت به علی بن ابیطالب قهر کرده و بی مهر شده و به دلیل او را
با خود به جنگ نبُرد، این سخن بر علی (ع گران آمد، لذا در راه تبوک خودش را به آن
حضرت رسانید و عرض کرد یا رسول الله
مردم چنین شایع کرده اند؟ حضرت
فرمود:
«أنت منّی بمنزلةِ هارونَ من موسی إلاّ انّه لانبیّ بعدی»
تو نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به موسی مگر آنکه بعد از من پیامبری نیست،
یعنی: ماندن تو در مدینه برای آنست که: موسی وقتی که به میقات پروردگار رفت برادرش
هارون را در جای خود گذاشت: «و قال موسی لا خیه هارون اخْلُفنی فی قومی و اَصْلِح
و لاتتبّع سبیل المفسدین» . تو هم نسبت به من در جای هارون هستی، فرق فقط آنست که
هارون پیامبر هم بود ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد.
این منقبت منحصر به فرد از دلائل خلافت امیرالمؤمنین می باشد و فریقین در صحت آن
اتفاق دارند.
(خاندان
وحی، ص 253 - 266) - پایگاه مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران 0 www.whc.ir