ا

ثـاقـب زهـرا

برکه ای در همین نزدیکی ست
با نیلوفری در آن
در انتظار دیدار ساحل
آه
چه انتظاری عبث
هرگز نشود این دیدار
تا زمانی که اشک برگهایش در برکه جاریست
نرسد به ساحل

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها
حدیث موضوعی

تعبیر خواب آنلاین


  • انجمن

  • استخاره آنلاین با قرآن کریم
    
    فال حافظ

    ابزار فال حافظ


    قالب

    ۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کمک» ثبت شده است

    ما همسایه شهید رجائی بودیم و او نخست وزیر شده بود.

    اتفاقا همان روزها ما کار تعمییرات ساختمانی داشتیم.

    صبح روزی که مواد زائد بنایی را به کوچه می بردیم

    او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت.

    ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت : کمک نمی خواهید؟

    تشکر کردیم و گفتیم : کار مهمی نیست؛

    اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت

    و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت.

    هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم،

    نپزیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت :

    همسایه بودن یعنی همین.

    او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده کرد.

    • ثاقب زهرا

    روزیِ حسینی، حسنی دارم و بس

    امشب هوس سوختنی دارم و بس

    دنیا تو اگر یوسف کنعان داری

    من نیز امام حسنی دارم و بس

     


    دوباره به پول نیاز پیدا کرده بود چند بار از امام کمک خواسته بود این بار اما رویش نمی شد، ایستاد روبروی امام، می خواست نیازش را بگوید اما خجالت می کشید؛ امام کیسه ای پول درآورد و به او داد قبل از این که حرفی بزند؛ نمی خواست بیش از این شرمساریش را ببیند.

    السلام علیک یا امام حسن مجتبی 

     

    • ثاقب زهرا