صحابه شهوتران
ابن جوزى آورده که :وقتی عبدالله از عمر اجازه جهاد خواست عمر نپذیرفت و گفت: «اى
پسرم! من از این نگرانم که مرتکب زنا شوى!»(1)
در جهل و بى اطلاعی پسر عمر از دین و فقه همین بس که بلد نبود زنش را طلاق بدهد، و
چنانکه در کتب معتبراهل سنت آمده ناتوانى و نادانى مى نمود و نمى دانست طلاق در
هنگامى صورت مى گیرد که زن از عادت ماهانه پاک گشته و همبسترى هم نکرده باشد.(2)
و مسلم در «صحیح» مى نویسد: او زنش را در حالیکه در عادت ماهانه بود سه طلاقه
کرد.(3)
و این مسئله به قدری ننگ حساب می شد که پدرش او را حتى وقتى بزرگ شده و به
سالخوردگى رسیده بود شایسته و لایق خلافت نمى دید، و وقتى کسى گفتش عبد اللّه بن
عمر را جانشین خود ساز، گفت:
«خدا ترا بکشد!» به خدا در این پیشنهادت خدا را در نظر نداشتى. کسى را خلیفه گردانم
که بلد نیست زنش را طلاق بدهد،؟! (4)
حالا شما بگو اصحاب اصحاب ... خوب این تازه پسر خلیفه هست ،چطور ما باید به اعمال
اینها استناد و اقتدا کنیم؟؟
پی نوشت:
(1)سیرة عمر بن الخطاب، ابن جوزى 115، و در چاپى 138
(2)صحیح بخارى 8/ 76مسند احمد 2/ 51، 61، 64، 74، 80، 128، 145.
(3) صحیح مسلم 4/ 179- 183
(4)تاریخ طبرى 5/ 34- تاریخ الکامل ابن اثیر 3/ 27- الصواعق المحرقه 62- فتح
البارى 7/ 54، و آن را
« صحیح» شمرده است.