نگه داشتن دوست
آشنایان جدیدتان را خیلی زود به خانه نیاورید، نمی گویم نگذارید محل زندگی شما را ببینند؛ با این کار آن ها را به شک می اندازید که شاید در فریزر یخچال سر، یا در گنجه آشپزخانه دست بریده قایم کرده اید.
ولی وقتی آن ها را به خانه آوردید مطمئن شوید که قبلا همه جا تمیز و مرتب شده است. اگر می خواهید در تزیین خانه از اشیاء شخصی خودتان استفاده کنید مطمئن شوید که آن ها مثل گیاه حشره خوار ونوس، یا بزمچه تاکسیدرمی شده، آن چنان که باید و شاید اسرار آمیز هستند.
یا می توانید برای این منظور از اشیاء کاملا بی روح و خالی از احساس استفاده کنید مانند یک دست شطرنج تراشیده شده از عاج نیزه ماهی.
مطمئن شوید که مجموعه قوطی های خالی را که از سراسر دنیا جمع آوری کرده و روی هم انبار کرده اید، یا آن آیینه بامزه ای را که قوانین مسخره کریکت روی آن چاپ شده، را از وسط اتاق برداشته اید، ایضاً هر عکسی که شما و دوستانتان را در حالت های زیر نشان بدهد:
الف) در هنگام ماهیگیری
ب) در مهمانی مجردی رفیقتان، به ویژه اگر مجبور باشید خودتان را نشان بدهید و بگویید "من همانی هستم که سطل را روی سرش گذاشته اند"
پ) در هر موقعیتی که شورت ورزشی به پا دارید. مگر در حالی که نلسون ماندلا به شما دست مریزاد می گوید جام راگبی را پیروزمندانه بالای سر برده باشید. از نشان دادن تصاویری که در آن شورت ورزشی پوشیده اید جدا خودداری کنید.
به هر حال، جایز است که عکس قاب شده ای را در معرض دید بگذارید که شما را در حال دریافت جایزه اسکار یا نوبل نشان می دهد به ویژه اگر کمی رو به دیوار برگردانده شده باشد تا به بیننده فروتنی شما را یادآوری کند
پسندیده است سوالی را هم که در این مورد از شما می پرسند با بالا انداختن شانه و لبخندی که به طرز نامحسوسی حاکی از خوشحالی است پاسخ دهید و بگویید "ای بابا". ولی این مطلب در صورتی جایز است که واقعا برنده جایزه اسکار یا نوبل شده باشید. اصلا به فکر استفاده از صفحه های اول روزنامه های جعلی خنده دار که می نویسند « فلانی [محل درج نام] جایزه بزرگ آروغ زدن را به خود اختصاص داد» نیفتید.
گذشته از این خیلی شیرین است که آدم ساکت و مرموز باشد، تا جایی که می توانم بگویم ساکت و مرموز بودن آدم را شیرین می کند.
مردان ساکت را در نظر بگیرید: استیو مک کوئین، آدم شرور و دندان آهنی فیلم جیمز باند، یا آن قهرمان کشتی کج آمریکا که لقب مرده شور روی خودش گذاشته.
حالا مردهای پر حرف را در نظر بگیرید: وودی آلن، موری واکر، یا جوانکی که در اداره دوست دارد تعریف کند چطور دارت وادر در فیلم بعدی جنگ ستارگان به نیمه تاریک فرو می رود. آیا متوجه منظور من می شوید؟
زرنگ باشید. وقتی همسرتان می گوید: «به چی فکر می کنی؟»ــ و شما از قبل می دانید که این سوال را می پرسد ــ جوابتان را خوب مزه مزه کنید.
نگویید: داشتم از خودم می پرسیدم تو داری به چی فکر می کنی. این جواب بدی است و اصلا اسرارآمیز نیست.
نگویید: فکر می کردم که چقدر دوستت دارم. چون نه تنها این حرف راست نیست بلکه ارزش یکی از آخرین برگ های برنده ای هم که دارید کم می کند. یک روز به آن برگ احتیاج پیدا می کنید تا با کمک آن خودتان را از دردسر نجات بدهید؛ آن موقع خدا را شکر می کنید که هنوز این برگ را در آستین دارید.
توصیه می کنم که مراقب پاسخ های صادقانه خود نیز باشید، وقتی می گویید: «داشتم فکر می کردم مسابقه روز شنبه چه ساعتی شروع می شود» یا «از خودم می پرسیدم چه چیزی باعث می شود که وقتی سرعت ماشین از 110 بالاتر می رود موتور ماشین جرینگ جرینگ صدا کند.» دست خودتان را خیلی راحت رو می کنید.
تودار باشید، جواب سر راست ندهید، در عوض به بیرون از پنجره نگاه کنید و بگویید: «به نظرت عجیب نیست که حضرت نوح یا موتسارت یا گلدامایر هم درست به همین ماه نگاه می کرده اند؟»
اجازه بدهید منظورم را درست بیان کنم: با گفتن این جمله قصد فریب دادن همسرتان را ندارید، نمی خواهید باور کند که شما در بحر تفکر غوطه ور بودید و به تغییرات زمان، جسم انسان و این دنیای دائما در حال تغییر فکر می کردید. نکته اصلی در اینجا نیست. چشم و گوش خود را خوب باز کنید: همسرتان نمی خواهد بداند که واقعا به چه چیزی فکر می کنید، او می خواهد که شما بوم سفید نقاشی را در اختیارش بگذارید تا بتواند قشنگ ترین رؤیاهایش را درباره شما نقاشی کند.
اجازه بدید مطلب را با جمله ای زیبا از سقراط در مورد دوستی تمام کنم
در دوستی درنگ کن ، اما وقتی دوست شدی ثابت قدم و پایدار باش.
برگرفته از کتاب من پنیر تو را برداشتم اثر دارل بریستو باوی ترجمه اسماعیل حسینی
من از این می ترسم
که دوست داشتن را
مثل مسواک زدن بچه ها
به من و تو تذکر بدهند !
حسین پناهی