برکه ای در همین نزدیکی ست با نیلوفری در آن در انتظار دیدار ساحل آه چه انتظاری عبث هرگز نشود این دیدار تا زمانی که اشک برگهایش در برکه جاریست نرسد به ساحل
دلم گرم خداوندیست.... که با دستان من گندم برای یا کریم می ریزد.... چه بخشنده خدای عاشقی دارم.... که می خواند مرا با آن که می داند گنه کارم.... دلم گرم است و می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم.... ای دوست خدا را برایت آرزو دارم....
که با دستان من گندم برای یا کریم می ریزد....
چه بخشنده خدای عاشقی دارم....
که می خواند مرا با آن که می داند گنه کارم....
دلم گرم است و می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم....
ای دوست خدا را برایت آرزو دارم....