ا

ثـاقـب زهـرا

برکه ای در همین نزدیکی ست
با نیلوفری در آن
در انتظار دیدار ساحل
آه
چه انتظاری عبث
هرگز نشود این دیدار
تا زمانی که اشک برگهایش در برکه جاریست
نرسد به ساحل

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها
حدیث موضوعی

تعبیر خواب آنلاین


  • انجمن

  • استخاره آنلاین با قرآن کریم
    
    فال حافظ

    ابزار فال حافظ


    قالب

    ۱۸۸ مطلب با موضوع «خواندنی» ثبت شده است

    کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد. جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد. می گوید آسمان را می بینم. ابرها را. درختان را. شاخه های درختان و هدف را. کمانگیر پیر می گوید کمانت را بگذار زمین تو آماده نیستی. جنگجوی دومی پا پیش می گذارد .کمانگیر پیر می گوید: آنچه را می بینی شرح بده.جنگجو می گوید: فقط هدف را می بینم. پیرمرد فرمان می دهد: پس تیرت را بینداز. تیر بر نشان می نشیند. پیرمرد می گوید: عالی بود. موقعی که تنها هدف را می بینید نشانه بریتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.بر اهداف خود متمرکز شوید. تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمی شود. اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.

    نکته: ما از خداییم به سوی او باز می گردیم. دین به زندگی جهت، هدف و معنامی بخشد.امام باقر سلام الله علیه :
    اَلکَمالُ کُلُّ الکَمالِ التَّفَقُّهُ فِی الدّینِ وَالصَّبرُ عَلَى النّائِبَةِ وتَقدیرُ المَعیشَةِ؛
    همه کمال در شناخت عمیق دین و شکیبایى در پیشامدها و اندازه نگاه داشتن در زندگى است [1]

    پی نوشت :
    [1] . دانش‌نامه قرآن و حدیث: ج 9, ص 196, ح 193

    • ۱ نظر
    • ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۵:۲۹
    • ثاقب زهرا

    وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ

    وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ

    النَّجْمُ الثَّاقِبُ


    نسبیت عام شکل گیری سیاه چاله ها از ستارگان نوترونی را پیش بینی می کند. هنگامی که ماده اضافی به درون یک ستاره نوترونی سقوط می کند، جرم آن افزایش می یابد. و با افزایش جرم آن گرانش آن نیز افزایش می یابد. با ادامه این فرآیند سرانجام کار به جایی می رسد که در آن گرانش ستاره نوترونی چنان افزایش می یابد که حتی نور هم نمی اواند از آن بگریزد و بدین سن یک سیاه چاله شکل می گیرد. بیشتر ستارگان نوترونی که تا امروز کشف گردیده اند به شکل تپ اخترهای رادیویی هستند و از این رو تپ اختر رادیویی نامیده می شوند که از خود امواج رادیویی ساطع می کنند. ما می توانیم به راحتی یک رادیو تلسکوپ را به یک بلندگو متصل کنیم و یک تپ اختر را بشنویم. صدای تپ اختر ها به گونه ای است که گویی کسی به طور مدام به در می کوبد.

    خلاصه مطلب این که ما صدای یک تپ اختر را شبیه صدای کوبیده شدن در می شنویم و اگر سقوط ماده به درون این تپ اختر ادامه یابد در نهایت یک سیاه چاله شکل خواهد گرفت.

    این نکات همان چیز هایی است که خداوند در قرآن می فرماید و ستاره ای را توصیف می کند که در را می کوبد.

    قرآن کریم سوره طارق آیات 1 تا 3

    وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ / وَمَا أَدْرَاکَ مَا الطَّارِقُ / النَّجْمُ الثَّاقِبُ

    قسم به آسمان و ستاره کوبنده / و تو چه می دانی که ستاره کوبنده چیست / همان ستاره شکافنده است.

    ثقب در عربی به معنای چاله است و ثاقب اسم فاعل آن و به معنای ایجاد کننده چاله است.

    برداشته شده از کتاب اسرار سیاه چاله ها

    • ۰ نظر
    • ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۵۰
    • ثاقب زهرا

    قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .


    قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق میکند که ترا بر روی برنج نوشته،‌یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق میکند که ترابا طلا نوشته ،‌یکی به خود میبالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

     

    قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که ترا می خوانند و ترا می شنوند ،‌آنچنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند . اگر چند آیه از ترا به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد میزنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ...

     

    قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ،‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .

     

    خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

    آنانکه وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.. آنچه ما باقرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم

    برگرفته از سایت باران

    • ۱ نظر
    • ۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۰۷
    • ثاقب زهرا


    مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
    آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند وقتی به موضوع خدا رسید
    آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
    مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
    آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
    مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
    مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
    آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
    مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
    آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
    مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
    برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.!

    برگرفته از سایت باران

    • ۱ نظر
    • ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۵۶
    • ثاقب زهرا

    شبی طلبه جوانی به نام محمد باقر  در اتاق خود در  حوزه علمیه مشغول مطالعه بود  به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست  و با انگشت  به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد.

    دختر گفت : شام چه داری ؟؟!

    طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد  و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و  محمد به مطالعه خود ادامه داد .

    از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر  اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود  لذا  شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند  پیدایش نکردند.


    • ۴ نظر
    • ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۴۹
    • ثاقب زهرا


    دو برادر در زمینی با هم کشاورزی می کردند و محصول رو به تساوی با هم تقسیم می کردند. نیمه شبی یکی از برادرها از خواب بیدار شد و به خودش گفت : برادر من زن و دوتا بچه داره ، خرج داره
    بچه هاش و همسرش ازش انتظار دارند براشون لباس های خوب بخره و امکانات مناسبی داشته باشند این بی انصافیه که نصف محصول رو به من می ده پس بلند شد و به انبارش رفت و بخشی از محصولات رو به انبار برادر بزرگ تر برد همون شب برادر بزرگ تر هم بیدار بود و داشت فکر می کرد که : برادرم باید پول هاش رو جمع کنه تا بتونه ازدواج کنه اون جوونه و دوست داره چیزهائی برای خودش بخره، تفریح کنه و سفر بره پس من نباید نیمی از محصول رو بهش بدم و اون حق و سهم بیشتری داره و او هم همون کاری رو کرد که برادر کوچک تر انجام داده بود صبح روز بعد هر دو متعجب دیدند که محصول موجود در انبارشون کم نشده!
    آره عزیز دلم،
    این قانون کائناته که اگر ببخشی ، بهت می بخشه
    اگر هدیه بدی ، بهت هدیه می ده
    اگه به فکر دیگران باشی ، به فکرته
    اگه سود برسونی ، بهت سود می رسونه
    کاشکی خود خواهی هامون رو می گذاشتیم کنار
    کاشکی عامل تکثیر مهر و بسط مهربونی می شدیم
    کاشکی ... [1]

    • ۰ نظر
    • ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۱۹
    • ثاقب زهرا


    خوشحال ترین مردم روی زمین آنهایی نیستند که هیچ مشکلی ندارند،

    بلکه کسانی هستند که یاد می گیرند چگونه با کمبودهای زندگی کنار بیایند.



    • ۰ نظر
    • ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۵۱
    • ثاقب زهرا



    خدای من! چه دارد آن که تو را ندارد؟ و چه ندارد آن که تو را دارد؟

    Dearest God! What does he have? The one who doesn’t have you… And what doesn’t he have? The one who has you…




    • ۰ نظر
    • ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۵۹
    • ثاقب زهرا