مانده ام این چند قطره اشک،
چقدر وزن دارد،
که بعد ریختن شان،
این قدر سبک می شوم.
مرحوم حسین پناهی
- ۳ نظر
- ۱۸ آبان ۹۲ ، ۲۰:۳۵
مانده ام این چند قطره اشک،
چقدر وزن دارد،
که بعد ریختن شان،
این قدر سبک می شوم.
مرحوم حسین پناهی
قسمت چهارم مستند یاجوج و ماجوج با موضوع اورشلیم
امیدوارم مورد پسند شما عزیزان قرار گیرد
دریافت
مدت زمان: 10 دقیقه 13 ثانیه
تو هیئت همه داشتن سینه می زدند.
فقط یک نفر کنار هیئت سرش را به دیوار
می کوبید و حسین حسین می گفت.
بعد از هیئت همان یک نفر را دیدم...
دستی در بدن نداشت
قسمت دوازدهم پروژه بیداری با موضوع جادوی موسیقی
امیدوارم مورد پسند واقع شود
کربلا و غدیر
غدیر کربلای عوام بود؛
و کربلا، غدیر خواص.
در غدیر با آن که بیعت گرفته شد،
«جفا» شد؛
و در کربلا با آن که بیعت برداشته
شد «وفا».
به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود.
بهنام می رفت شناسایی. چند بار او را گرفته بودند.
اما هر بار زده بود زیر گریه و گفته بود: دنبال مامانم می گردم، گمش کردم. عراقی ها هم ولش می کردند.
فکر نمی کردند که بچه 13 ساله برود شناسایی.
یک بار رفته بود شناسایی، عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آب دار به صورتش زند.
جای دست های سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود.
وقتی بر می گشت، دستش را گرفته بود روی سرخی صورتش، هیچ چیز نمی گفت.
فقط به بچه ها اشاره کرد که عراقی ها فلان جا هستند. بچه ها هم راه افتادند.
بخشی از خاطرات شهید بهنام محمدی
ماهواره های دروغ پرداز در سیاست دخالت می کنند
اگر چه هوای جهان طوفانی است، سازمان هواشناسی
همیشه گزازش معتدل به دنیا می دهد و خواب خوشی را
برای شنوندگان عزیز آرزو می کند.
جایزه صلح را به دجال یک چشم می دهید
سوسیالیست های فرانسه با لالایی سیا به خواب می روند
من دیدم در خیابان شانزه لیره زیر پای دموکراسی پوست موز می گذارند
فکر می کنید مهد آزادی کجاست؟
و علی رغم طوفان های غیر موسمی و زلزله محتومی که در پیش داریم
ضیافت شامی با حضور تراست ها و کارتل ها به وسیله سیا ترتیب داده می شود
و به جای نان بر سر سفره هایشان نقشه دنیا می گذارند
شعری از سلمان هراتی