عصر روز آخر ماه شعبان بود. دستبند به دستش زده بودند و می خواستند او را ببرند.
مرد به او گفت : در مدتی که نیستی، نفس راحتی خواهم کشید.
پوزخندی زد و جواب داد : تو آنقدر بیچاره ای که اگر من هم نباشم، باز گناه خواهی کرد.
- ۳ نظر
- ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۳۷
عصر روز آخر ماه شعبان بود. دستبند به دستش زده بودند و می خواستند او را ببرند.
مرد به او گفت : در مدتی که نیستی، نفس راحتی خواهم کشید.
پوزخندی زد و جواب داد : تو آنقدر بیچاره ای که اگر من هم نباشم، باز گناه خواهی کرد.
خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز
با هزاران قدرت عقل توجیهشان می کنم ببخش!
شهید مصطفی چمران