دو برادر در زمینی با هم
کشاورزی می کردند و محصول رو به تساوی با هم تقسیم می کردند. نیمه شبی یکی از
برادرها از خواب بیدار شد و به خودش گفت : برادر من زن و دوتا بچه داره ، خرج
داره
بچه هاش و همسرش ازش انتظار دارند براشون لباس های خوب بخره و امکانات
مناسبی داشته باشند این بی انصافیه که نصف محصول رو به من می ده پس بلند شد و به
انبارش رفت و بخشی از محصولات رو به انبار برادر بزرگ تر برد همون شب برادر بزرگ تر
هم بیدار بود و داشت فکر می کرد که : برادرم باید پول هاش رو جمع کنه تا بتونه
ازدواج کنه اون جوونه و دوست داره چیزهائی برای خودش بخره، تفریح کنه و سفر بره پس
من نباید نیمی از محصول رو بهش بدم و اون حق و سهم بیشتری داره و او هم همون کاری
رو کرد که برادر کوچک تر انجام داده بود صبح روز بعد هر دو متعجب دیدند که محصول
موجود در انبارشون کم نشده!
آره عزیز دلم،
این قانون کائناته که اگر ببخشی ،
بهت می بخشه
اگر هدیه بدی ، بهت هدیه می ده
اگه به فکر دیگران باشی ، به
فکرته
اگه سود برسونی ، بهت سود می رسونه
کاشکی خود خواهی هامون رو می
گذاشتیم کنار
کاشکی عامل تکثیر مهر و بسط مهربونی می شدیم
کاشکی ... [1]
- ۰ نظر
- ۱۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۱۹