روزیِ حسینی، حسنی دارم و بس
امشب هوس سوختنی دارم و بس
دنیا تو اگر یوسف کنعان داری
من نیز امام حسنی دارم و بس
دوباره به پول نیاز پیدا کرده بود چند بار از امام کمک خواسته بود این بار اما رویش نمی شد، ایستاد روبروی امام، می خواست نیازش را بگوید اما خجالت می کشید؛ امام کیسه ای پول درآورد و به او داد قبل از این که حرفی بزند؛ نمی خواست بیش از این شرمساریش را ببیند.
السلام علیک یا امام حسن مجتبی
- ۳ نظر
- ۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۳۳