وصف حال
يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۴۹ ق.ظ
باور نمی کنم...
هرکز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد،
زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهد
و دیر می گذارد که احساس می کنم خفه می شوم
هیچ نمی دانم چرا.
اما می دانم کس دیگری در درون من جا گذاشته است
و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است
احساس می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم
و از بودن خویش بزرگتر شده ام
و این جامه بر من تنگی می کند این کفش تنک، عشق آن سفر بزرگ!
آه! چه می کشم
چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن!
- ۹۳/۰۸/۰۴
از وقتی که تو رفتی ، آینده هیچ وقت نیامد که هیچ ، گذشته هم هیچ وقت نگذشت . . .