ا

ثـاقـب زهـرا

برکه ای در همین نزدیکی ست
با نیلوفری در آن
در انتظار دیدار ساحل
آه
چه انتظاری عبث
هرگز نشود این دیدار
تا زمانی که اشک برگهایش در برکه جاریست
نرسد به ساحل

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پیوندها
حدیث موضوعی

تعبیر خواب آنلاین


  • انجمن

  • استخاره آنلاین با قرآن کریم
    
    فال حافظ

    ابزار فال حافظ


    قالب

    ۱۸۸ مطلب با موضوع «خواندنی» ثبت شده است

    فرق بزرگی است میان کسی که تنها مانده

    و کسی که تنهایی را برگزیده است...

    فرانس کافکا

    • ثاقب زهرا

    حماقت بزرگی است که آدمی

    برای برنده شدن در بیرون،

    در درون ببازد.

    آرتور شوپنهاور

    • ثاقب زهرا

    گاهی مشکل از خود ماست،

    برای کسی که یک قدم برایمان برداشته

    دو کیلومتر پیاده می رویم.

    • ثاقب زهرا

    • ثاقب زهرا

    به یاد داشته باش

    خدا با اینکه می تواند در هر جایی از دنیا باشد،

    قلب تو را انتخاب کرده

    و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگویی گوش می کند..

    خدا تنها تنهایی است که تنها را تنها نمی گذارد.

    • ثاقب زهرا

    زندگی سخت‌ترین آزمون است.

    خیلی از مردم مردود می‌شوند.

    چون سعی در کپی از دیگران دارند و متوجه

    نیستند که هر کسی برگه سوال متفاوتی دارد.

    • ثاقب زهرا
    یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت .
    یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند ، رسید به چراغ قرمز .
    ترمز زد و ایستاد .
    یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد :
     
    الله اکبر و الله اکــــبر …
    نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب .
    اشهد ان لا اله الا الله …
     
    هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید
    چش شُدِه ؟!
    قاطی کرده چرا ؟ !
    خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که !
    مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :
    “مگه متوجه نشدید ؟
    پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .
    من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه. دیدم این بهترین کاره !”
    همین!
    “برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین” (شادی روحشون صلوات)
    منبع : جهان
    • ثاقب زهرا

    کوفیان با ظهور حسین علیه السلام

    و ما با غیبت تو

    امتحان شدیم!

    براستی کدام یک سخت تر است؟

    ظهور یا غیبت؟


    ارسال شده توسط یک دوست

    • ثاقب زهرا

    باور نمی کنم...

    هرکز باور نمی کنم که سال های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد،

    زیستن مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می نهد

    و دیر می گذارد که احساس می کنم خفه می شوم

    هیچ نمی دانم چرا.

    اما می دانم کس دیگری در درون من جا گذاشته است

    و اوست مرا چنان بی طاقت کرده است

    احساس می کنم دیگر نمی توانم در خود بگنجم و در خود بیارامم

    و از بودن خویش بزرگتر شده ام

    و این جامه بر من تنگی می کند این کفش تنک، عشق آن سفر بزرگ!

    آه! چه می کشم

    چه خیال انگیز و جان بخش است این جا نبودن!

    • ثاقب زهرا

    • ثاقب زهرا